2. محمّد بن سنان از يك تن از راويان از امام صادق (ع) نقل كرده است كه پيامبر خدا (ص) فرمود: چون روز قيامت شود خيمهاى از نور براى فاطمه (س) بر پا مىشود، و حسين (ع) در
حالى كه سر خود را به دست گرفته است وارد مىگردد.هنگامى كه چشم فاطمه (س) به او مىافتد نالهاى مىكشد كه همه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل و بندگان مؤمن خدا به حال او گريه مىكنند. آنگاه خداوند مثالى را به صورت مردى خوش اندام بدون سر مجسّم مىسازد كه با قاتلان آن حضرت به مخاصمه بر مىخيزد. پس خداوند قاتلان او و كسانى را كه به نوعى در قتل وى شركت داشتهاند گرد مىآورد و همه را تا آخرين نفر به قتل مىرساند. آنگاه زنده مىشوند و امير مؤمنان (ع) آنان را مىكشد، و باز زنده مىشوند و حسن بن على (ع) آنان را به قتل مىرساند، و باز هم زنده مىشوند و حسين (ع) آنان را مىكشد، و مجددا زنده مىشوند و از ذريّه ما هر كه هست آنان را يك بار به قتل مىرساند. اينجاست كه خشمها فرو مىنشيند و اندوهها فراموش مىگردد.
3. اسماعيل بن جابر مىگويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مىفرمود: به خدا سوگند، قائم ما نسل قاتلان حسين (ع) را به سبب اينكه از كار پدرانشان راضى بودند خواهد كشت.
4. شريك در حديثى مرفوعه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود: چون روز قيامت شود فاطمه (س) در ميان جمعى از زنان خويشاوندش وارد محشر مىشود. پس به او خطاب مىگردد: به بهشت در آى. فاطمه (س) مىگويد: به بهشت نمىروم تا اينكه بدانم پس از من با فرزندم چه كردند. پس خطاب مىرسد: به قلب محشر نظر كن. فاطمه (س) نگاه مىكند و فرزندش حسين (ع) را مىبيند كه بىسر ايستاده است. فريادى مىكشد و من هم از فرياد او فرياد بر مىكشم، و همه فرشتگان از شيون ما ناله و فرياد بر مىآورند. اينجاست كه خدا به خشم مىآيد و به آتشى كه نامش «هبهب» است و هزار سال در آن دميدهاند و هيچ گونه آسايشى در آن نيست و هرگز اندوه از آن جدا نمىشود، فرمان مىدهد كه: قاتلان حسين (ع) را هر چند از حاملان قرآن باشند برباى. پس آتش آنان را فرو مىگيرد و در كام خود فرو مىبرد و مىخروشد و آنان نيز با خروش او مىخروشند، و نعرهاى مىكشد و آنان هم به همراه او نعره مىكشند، و ناله سر مىدهد، و آنان نيز ناله سر مىدهند. پس قاتلان به سخن در مىآيند و با زبانى باز مىگويند:
پروردگارا، چرا اين آتش را پيش از آنكه بت پرستان را بدان عقوبت كنى بر ما مسلّط ساختى؟ از سوى خداوند پاسخ مىرسد: كسى كه مىداند با آن كس كه نمىداند يكسان نيست.
7. يعقوب بن سليمان مىگويد: شبى با چند تن از دوستان گفت و گويى داشتيم.
سخن از شهادت حسين (ع) به ميان آمد. يكى از آن ميان گفت: هيچ يك از كسانى كه دامنشان به خون حسين (ع) آلوده شد باقى نماند مگر اينكه در مورد فرزند و مال و جانش به بلايى گرفتار شد. پيرمردى در آنجا بود، سوگند ياد كرد كه من از جمله كسانى بودم كه در قتل حسين (ع) شركت كردم و تاكنون هيچ گونه آسيبى نديدهام كه موجب ناراحتى من باشد. حاضران همه بر او خشم گرفتند. در اين ميان چراغ كه با نفت مىسوخت خراب شد. پيرمرد برخاست كه آن را اصلاح كند، آتش به انگشت اورسيد. خواست آن را با پف كردن خاموش كند آتش ريش او را فرا گرفت. بيرون دويد كه آن را با آب خاموش كند. خود را در نهر آب انداخت، ولى آتش بالاى سرش شعلهور شد و هر گاه سر از آب بيرون مىكرد او را مىسوزانيد، و پيوسته در اين حال بود تا هلاك شد. خدا او را لعنت كند.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه انصارى، ص: 427
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی